برای مشاهده ی عکس ها در اندازه اصلی بروی آنها کلیک کنید

یابو

بقیه عکس ها در ادامه ی مطلب...



ادامه مطلب...
ارسال توسط

یه شباهتی بین من و خدا هست.. من حرف های اونو گوش نمیدم ، اونم حرفای منو..:|




تاریخ: سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:داستان,داستان کوتاه,سوتی,طنز,
ارسال توسط سعید میرزایی

کشف نامه تکان‌دهنده بروسلی به همسرش بعد از سال‌ها:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
语不得的晁盖忽然醒了过来,转头看着宋江

谆谆嘱咐道:贤弟保重。若哪个捉得射死我的,便教他做梁山泊!

忽然醒了过来,转头重。若哪个捉得射死我的,便教他

语不得的晁盖谆嘱咐道:贤弟保重。若哪个捉得射来,转头

语不得的晁盖忽然醒了过来,转头看着宋

谆谆嘱咐道:贤弟保重。若哪个捉得射死我的,便教他做梁山泊

忽然醒了过来,转头重。若哪个捉得射死我的,便教他

语不得的晁盖谆嘱咐道:贤弟保重。若哪个捉得射来,转头

منم خیلی ناراحت شدم!!!

شما چطور؟




تاریخ: سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:داستان,داستان کوتاه,سوتی,طنز,
ارسال توسط سعید میرزایی

موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش دید به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد همه گفتند تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد . ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید از مرغ برایش سوپ درست کردند گوسفند را برای عیادت کننده گان سربریدند گاو را برای مراسم ترحیم کشتند و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه میکرد و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر میکرد




تاریخ: سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:داستان,داستان کوتاه,سوتی,طنز,
ارسال توسط سعید میرزایی
ارسال توسط
ارسال توسط

برای دیدن عکس ها در نمای بزرگتر بروی آنها کلیک کنید

بقیه عکس ها در ادامه ی مطلب...



ادامه مطلب...
ارسال توسط

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت.
در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند.
وقتی به موضوع « خدا » رسیدند.
آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد...

*****************************************************************

بقیه داستان در ادامه ی مطلـــــــب....



ادامه مطلب...
ارسال توسط

سیب وخلاقیت

یکی قانون جاذبه زمینو کشف می کنه یکی Apple  یکی هم قلیون میوه ای




تاریخ: پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:,
ارسال توسط سعید میرزایی

یه کم به این عکس نگا کنید بعد بگین کیه کوم یکیه؟




تاریخ: پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:,
ارسال توسط سعید میرزایی

به طرف گفتن با ممه جمله بساز
گفت: گرممه !


گفتند با گرممه جمله بساز
گفت: گر، ممه آيد بدستم می فشارم با دو دستم !

 




تاریخ: پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:داستان,داستان کوتاه,سوتی,طنز,
ارسال توسط سعید میرزایی

همین چند روز پیش، پرستار بچه‌‌‌هایم را به اتاقم دعوت كردم تا با او تسویه حساب كنم .
به او گفتم:بنشینید می‌‌‌‌دانم كه دست و بالتان خالی است امّا رودربایستی دارید و آن را به زبان نمی‌‌‌آورید. ببینید، ما توافق كردیم كه ماهی سی‌‌‌روبل به شما بدهم این طور نیست؟
- چهل روبل .
- نه من یادداشت كرده‌‌‌‌ام، من همیشه به پرستار بچه‌‌هایم سی روبل می‌‌‌دهم. حالا به من توجه كنید.



ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:داستان,داستان کوتاه,سوتی,طنز,
ارسال توسط سعید میرزایی
ارسال توسط سعید میرزایی

سه جادوگر به سه تا ساعت سواچ نگاه میکنند؛ اگر گفتید کدام جادوگر به کدام ساعت نگاه میکند؟!
.
.
.
.
... ... ... .
الان پیش خودتون میگین خب که چی؟
این که چیز جالبی نبود،
حالا انگلیسیشو بخونید
.
.
.
..
.
Three witches watch three Swatch watches.
 Which witch watch which Swatch watch




تاریخ: پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:داستان,داستان کوتاه,سوتی,طنز,
ارسال توسط سعید میرزایی

کاج : نمایندگی انتشارات گاج در دوبی
البرز: عربها به « پرز » گویند
پاستوریزه:خطاب همسر پاستور به آلت مردانه وی
کره حیوانی : بیچاره ناشنواست
کراچی : پس تکلیف ناشنوایان چه میشود ؟
یک کلاغ چهل کلاغ : نبردی ناجوانمردانه بین کلاغ‌ها
اسلواکی : نرم و خرامان گام برداشتن
نیکوتین : نوجوانی خوش سیرت
تهرانی: تیکه های هلوی باقیمانده ته آبمیوه
قمقمه : پَ ن پَ قم هالیووده
زنبوردار : کسی که همسر بلوند دارد

بقیه ادامه مطلب



ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:داستان,داستان کوتاه,سوتی,طنز,
ارسال توسط سعید میرزایی