مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت.
در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند.
وقتی به موضوع « خدا » رسیدند.
آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد...

*****************************************************************

بقیه داستان در ادامه ی مطلـــــــب....



ادامه مطلب...
ارسال توسط

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 22 صفحه بعد